سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دختر ماه نهم - و یا شاید هم ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























و یا شاید هم ...

از گفتنی‏ها در شأن و مقام حضرت معصومه(س)، آن که: از یکی از علمای معروف نجف اشرف مرحوم آیة اللّه مستنبط(ره) نقل شده که گفت: از کتاب «کشف اللّئالی» که نسخه خطی آن در کتابخانه شوشتری‏های نجف موجود است، روایت شده: روزی جمعی از شیعیان برای دریافت پاسخ پرسشهای خود، به محضر امام کاظم(ع) رهسپار شدند، آن حضرت مسافرت کرده بود نظر به این که آنها ناگزیر به مراجعت بودند، پرسشهای خود را نوشتند و به افراد خانواده امام کاظم(ع) تحویل دادند، تا در سفر بعد به آن نایل شوند، هنگام خداحافظی دیدند حضرت معصومه(س) پاسخ پرسشهای آنها را نوشته و آماده کرده است، آنها شادمان شدند و آن را گرفتند. هنگام مراجعت در مسیر راه با امام کاظم(ع) ملاقات نمودند، و ماجرا را به عرض رساندند، امام آن نوشته را از آنها طلبید و مطالعه کرد، و پاسخهای حضرت معصومه(س) را درست یافت،
کمالات حضرت
معصومه(س) در حدّی است که از فرازهای زیارتنامه‏اش که از حضرت رضا(ع) نقل شده فهمیده می‏شود که او دختر روح و جسم پیامبر اکرم(ص) و حضرت زهرا(س) و خدیجه کبری(س) و امامان معصوم(ع) است.
بار فرمود: «فَداها اَبُوها؛ پدرش به فدایش
باد.
این موضوع در زمانی رخ داد که حضرت معصومه(س) خردسال بود، و در این هنگام
حدود ده سال داشت.
این ماجرا انسان را به یاد حضرت فاطمه زهرا(س) می‏اندازد که
پیامبر اکرم(ص) در شأن او به طور مکرّر فرمود «فَداها اَبوها؛ پدرش به فدایش باد
ماجرای دیگری که بیانگر شباهت حضرت معصومه(س) به حضرت زهرا(س) است این
که: بعضی از شاگردان مرحوم آیة‏الله العظمی نجفی مرعشی(ره) بارها از ایشان شنیده‏اند، که ایشان در درس خود می‏فرمود: من در نجف اشرف چشم به جهان گشودم، پدر و مادرم در آن‏جا سکونت داشتند، در همان‏جا بزرگ شدم، علّت آمدن من به قم این بود که: پدرم مرحوم آیة اللّه سید محمود مرعشی، چهل شب در حرم حضرت علی(ع) به عبادت به سر برد، به این امید که به طریقی محلّ قبر شریف جدّه‏اش حضرت زهرا(س) را بیابد،
جالب این که با این که نام حضرت معصومه(س)، فاطمه است، او را معصومه گویند، این
لقب را که بیانگر مقام عصمت و اوج طهارت او است، بنا به روایتی، حضرت رضا(ع) به خواهرش حضرت معصومه(س) داده، آن جا که فرمود: «مَنْ زارَ الْمَعْصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زارَنِی؛ کسی که معصومه را در قم زیارت کند، مانند آن است که مرا زیارت کرده است
برای حصول به این مقصود، ختم مجرّبی را (یعنی یکی از دعاهایی را که
استجابت آن به تجربه رسیده، به طور مکرّر با حضور قلب و خلوص) چهل شب خواند، شب چهلم اندکی خوابید، در عالم خواب، امام صادق(ع) یا امام باقر(ع) را دید که به او فرمود: «خداوند به خاطر مصالحی قبر حضرت زهرا(س) را برای همه مخفی نموده است، اگر می‏خواهی به موهبت زیارت مرقد حضرت زهرا(س) برسی، مرقد حضرت معصومه(س) را که بانوی بزرگوار اهل بیت(ع) است زیارت کن، و به دامن او چنگ توسّل بزن» آیة الله العظمی مرعشی نجفی(ره) افزود: از این رو من طبق سفارش پدر، به قصد زیارت مرقد مطهّر حضرت معصومه(س) از نجف به قم آمدم، و در قم به اصرار مؤسّس حوزه علمیّه قم، حضرت آیة الله حائری (ره) ماندگار شدم، شصت سال است که هر روز من، نخستین زائر حضرت معصومه(ص) هستم
بنابراین مرقد حضرت معصومه(س) تجلّیگاه مرقد منوّر حضرت
زهرا(س) است، و با زیارت آن، گویا مرقد حضرت زهرا(س) زیارت شده، و همان مقصود به دست آمده است.

 


نوشته شده در دوشنبه 86/8/21ساعت 11:44 عصر توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

اگر یادتان ماند و باران بارید

دعایی به حال بیابان بکنید.


نوشته شده در شنبه 86/8/19ساعت 11:57 عصر توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

 

تو به من خندیدی

 و نمیدانستی

 من به چه دلهره از باغچه همسایه

                                                        سیب را دزدیدم.

 باغبان از پی من تند دوید

 سیب را دست تو دید

 غضب آلوده به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

 و تو رفتی و هنوز

 سالهاست که در گوش من آرام آرام

 خش خش گام تو تکرار کنان

                                                          می دهد آزارم

 و من اندیشه کنان

 غرق این این پندارم

 که چرا

                                 خانه کوچک

                                                         ما سیب نداشت!

(حمید مصدق)

 


نوشته شده در شنبه 86/8/19ساعت 11:53 عصر توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

 

داشتم فکر می کردم معیار های انتخاب دوست چی می تونه باشه اصلا تئوریک این مسئله می تونه کمکی به ترمیم روابطمون بکنه یا نه.به نظرم یه دوست خوب باید خاص باشه .خاص بودن یه ویژگی مطلق نیست تو شرایط و زمان های مختلف هم فرق می کنه.همون طور که بهترین دوست دوران ابتدایی یعنی کسی که برات اب نبات چوبی می خره و بهترین دوست دوران دبیرستان کسیه که به حرفات گوش می ده و درکت می کنه و الی اخر..شاید هم بهترین دوست کسیه که ادم پایه ای باشه اره دقیقا.من از ادم های ترسو که خیلی اروم و سردن خوشم نمی یاد دوست دارم وقتی دوستم بهم زنگ می زنه انقدر شرارت و قدرت تخریب تو وجودش باشه که باهم نقشه ی دزدی از بانک رو بریزیم و یا خیلی راحت تو همون لحظه یه قرار فیکس کنیم نترسیم که چی پیش میاد.من تو زندگیم خودم خیلی کارا کردم اما همش یواشکی بود همش دقدقه (دغدقه.دقدغه.دغدغه) ی لو رفتن و یا تنبیه شدن توسط مامان.با این حال من همیشه ازاد ترین بودم شاید به خاطر اعتماد بیش از حد مامان بود.ولی حالا دیگه این جوری نیست انگار مامان داره قبول می کنه بزرگ شدن یعنی چی.شاید هم دیگه قدرتشو نداره تا جلوم بایسته.برای تداوم باید جنگید و کوتاه اومد.

دوست.به نظرم قشنگترین کلمه ی نیا دوسته .شاید چون من اولین محبت هارویکجا برای دوستم خرج کردم.

به نظرم یه دوست باید یه دایره المعارف کامل از هر نوع اطلاعاتی باشه کسی که کم نیاره بتونه حرف بزنه و جمعی رو شارژ کنه.اجتماعی و خونگرم و مغرور.شاید هم جذاب.کسی که در کنارش حوصله ات سر نره و هر دفعه برای تو یه سورپرایز داشته باشه.حال همه چیز رو داشته باشه.با من یکدست باشه.مهم نیست من چه جوریم مهم اینه که اون چه جوری با من برخورد کنه.اینایی که گفتم برای هر دوجنس صدق می کنه.منتها همیشه استثناعاتی وجود داره.تو روابط خصوصی تر که مسئله ی جنسیت مطرح میشه در یه صورت میشه کسی رو دوست خودت بدونی که واقعا خاص باشه و یا انقدر ارزش داشته باشه که بتونی وقتتو باهاش بگذرونی.نمی دونم لازمه که بگم یا نه اما من همه ی دوست های خودم رو دوست دارم و امیدوارم همیشه شاد باشن چه اونایی که بودن و رفتن چه اونایی که هستن و قراره برن چه اونی که هست و میمونه... یادتون نره دوست نه اشنا!


نوشته شده در پنج شنبه 86/8/17ساعت 2:27 عصر توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

صحبت گل سرخ از باران و
صحبت باران از گل سرخ است ،
اما هی باد می آید ،
آمدن ، وزیدن،و افعال ساده ئی دیگر.
با این همه ،وقتی که وزیدن باد?هی بی جهت است،
یعنی چه!؟ هی علامت حیرت! هی علامت پرسش؟

گل سرخ ،پیاده ئی مغموم است
گوشة یک پارک قدیمی شاید
خواب دامنه ئی دور از دست را می بیند.
پس چرا پی ستاره در پیالة آب می گردی گلم !؟
یک امشب نخواب و بر بام باد برآ‌،
سینه ریز ستارگان باکره را به نرخ یک آواز ساده خواهی خرید .

فکر می کنی من بی جهت به این زبان هفت ساله رسیده ام !؟
نه به جان نسیما ،نه!
بخاطر همة آن خوابهامان در نیمة راه بیم و باور است که چانه می زنم
باد که بیاید ،باران که بیاید
تو باید به عمد از میان آوازهای کودکان بگذری
چترت را کنار ایستگاهی در مه فراموش کن
خیس و خسته به خانه بیا
نمی خواهم شاعر باشی ،باران باش !
همین برای هفت پشت روئیدن گل کافی ست ،

 




نوشته شده در سه شنبه 86/8/15ساعت 10:59 عصر توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

   سالها دلا مون خوش بود

    که زیر این گنبد کبود

    هیچ کس بی چاره تر از ما نبود

 

    کور بودیم ، ندیدیم بچه بی سرپرست

    که با بوی کباب می شه مست

    چند سالی زیر بارون نشست

 

   آواره های ونزوئلایی خانه دار شدن

   مافیای مخدّر هم دست به کار شدن

   بچه های بیچاره مارمولک نخورده مار شدن

 

    حالا اون بچه ی فقیر

    شده تو دست اژدها اسیر

    من و تو هم می گیم: بمیر

 

    دیگه پژمرده شده اون نیلوفر،تو مرداب

    سهمش از قصر مجلل،فقط یه سرداب

    مثه شبنم می سوزه،تو منتهی الیه آفتاب

 

    من و تو، تو فکر ماشین اسپرت

    نمی گیم کی حق اونو خورد؟

    فقط می گیم: عملی،حقش بود مرد

                                            

 

 


نوشته شده در سه شنبه 86/8/8ساعت 3:0 صبح توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

 یه نماده
یه نماد ساده از فقر
از فقیری که حقی نداره
نماد مردی که پول نداره
برای دخترش هدیه بخره
مردی که
به مردانگی خودش شک کرد

پیر مرد مزرعه دار
نماد ظالمه
اصلا تجلی ظلمه
نماد کسیه که
براش مهم نیست
یه مرد داره له میشه
برای اون مهم خودشه

---------
مترسک
متولد اولین روز سال

سالهاست سر در گمه
اولا خیال میکرد انسانه
ولی بعد ها پی برد که نیست
کلاغا رو دوست داره
تو مزرعه زندگی میکنه
در حسرت کویر میمیره

تنها همدش پیرمرد
مزرعه دار بود که اون هم مرد

حالا همدمش کلاغه
کلاغی که بهترین ثروت مترسکه
به کسی نگید ها
!!! ولی مترسک عاشق کلاغه

بزرگترین تفریح مترسک
تماشای ماه بود
الان کلاغ جای ماه رو گرفته

مترسک مادری داره
بهتر از مادر سهراب
پدری که همتا نداره

 و زندگی ای که...


 

آیینه وار به آسمان خیره خواهم شد

گویی ابر های سیاه ماه را به اسارت برده اند

و گمان های بی جا تو را

به آسمان خیره خواهم شد

می اندیشم

من آن کبوترم

که تقدیرش آسمان آبی نگاه توست

گویی سالهاست تو در اسارتی

و من راهی برای رسیدن به تقدیر نمی بینم

به آسمان خیره خواهم شد

و فریاد خواهم زد:

"ای قدیسان کیسه ام خالی است"

گویی سالهاست یک دل سیر از نگاهت نخورده ام

به آسمان خیره خواهم شد

و با خود می اندیشم

شاید وسعت جهان نگاه تو باشد

و من به کوچکی اشکی در چشمت                                                                  

به آسمان خیره خواهم شد

و فریاد می زنم :

" تقدیر من بی تقدیر بودن است... "

شعر از : مترسک


نوشته شده در یکشنبه 86/8/6ساعت 7:57 صبح توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

بالی از اشک
بالی از سکوت
هفت دل بغض
                 بر گلویم روییده است
یک نفر
مشت مشت
بر تنهایی ام
               دلشوره می پاشد.

 


نوشته شده در پنج شنبه 86/8/3ساعت 11:15 صبح توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

 

اینجا کسی با خویش نیست
یک مست اینجا بیش نیست
اینجا طریق و کیش نیست
مستان سلامت می کنند...

 

دل ما هم گاه گاهی تنگ میگردد...

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند

نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست

هر سر موی مرا با تو هزاران کار است

ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست...


نوشته شده در سه شنبه 86/7/24ساعت 8:43 صبح توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

 

اشکی شده ای برای عروسک...و کودکی راهزن

شاید برای من... که به جای آن بی همتای تو آرمیده ام

غمگین منشین.

پاییز تمام می شود.

و عروسک هایی بی شمار به خاله بازی های من و تو دعوت می شوند

 همتای تو منم.بی همتای من...

غمگین منشین همانند بلوری که بغض را به سخره گرفته است..

کودکی غمگین اینک خوشحال است و همتای تو را مادری می کند...

دلیلی برای نگرانی نیست...

 

...می خواهم عروسک وار زندگی کنم تا اگر سرم به سنگ خورد نشکشند تا اگر دلم را کسی شکست چیزی احساس نکنم تا اگر به مشکلات زندگی برخوردم بی پروا به آغوش صاحبم که دخترک کوچکی بیش نیست پناه آورم . اما نه ..... چه خوب است که همین انسان خاکی باشم اما سنگ به سرم نخورد کسی دلم را نشکشند و مشکلات مرا از پای درنیاورد...


نوشته شده در یکشنبه 86/7/22ساعت 7:56 صبح توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8      >

Design By : Pichak