و یا شاید هم ...
شب هنگام در این آسمان غریب آنچه که من به دنبال آنم نیست نیست آنچه که آنرا ببینم و بپویم و نیست انچه که من در انتظارش هستم پس کجایند؟! سفینه ها و شهاب سنگان آنها هستند،وجود دارند من میدانم که هستند و آنها را حس میکنم آن ستاره شناس میدانست که هستند،آنها را حس میکرد در این تاریکی هیچ نیست،هیچ... و در این هیچستان من گم شده ام... در آسمان... و در زمین به دنبال ارواحی هستم که همه شب ، همه جا پراکنده اند گاه شبی که بدنبال سفینه ای هستم،میبینم آن روح مرا از روی بام مینگرد چه خیالی میدانم،او خیال است... و من هر شب به این هیچستان می آیم و در آن غوطه میخورم... من از هیچستان رفتم،تا شبی دیگر...
Design By : Pichak |