و یا شاید هم ...
به قول ... «عجب یار وفاواداری است دنیا، عجب آشفته بازاری است دنیا، عجب بیهوده تکراری است دنیا، میان آن چه باید باشد و نیست عجب فرسوده دیواری است دنیا، عجب خواب پریشانی است دنیا، عجب دریای طوفانی است دنیا...»
شب که از راه می رسه غربتم باهاش می یاد
توی کوچه های شهر باز صدای پاش می یاد
من غمای کهنمو ور می دارم که توی میخونه ها جا بذارم
می بینم یکی میاد از مِیخونه زیر لب مستونه آواز میخونه
مستی هم درد منو دیگه دوا نمیکنه غم با من زاده شده، منو رها نمیکنه، منو رها نمیکنه، منو رها نمیکنه...
گرمیِ مستیِ نیاز توی رگهای تنم
گمونم دلم میخواد با یکی حرف بزنم
کی میاد به حرفای من گوش بده آخه من غریبه هستم با همه
یکی آشنا میاد به چشم من ولی از بخت بدم اونم غمه
خسته از هر چی که بود خسته از هر چی که هست
راه میفتم که برم مثل هر شب مست مست
باز دلم مثل همیشه خالیه باز دلم گریه ی تنهایی می خواد
برمیگردم تا ببینم کسی نیست می بینم غم داره دنبالم میاد
دو تا گله:
خویش را در خویش پیدا کن، کمال این است و بس
چند می گویی سخن از درد و عیب دیگران
خویش را اول مداوا، کمال این است و بس
پند من بشنو، به جز با نفس شوم بد سرشت
با همه عالم مدارا کن کمال این است و بس
چون به دست خویشتن بستی تو پای خویشتن را
هم به دست خویشتن وا کن، کمال این است و بس
2. بعضی از دوستان هم که انتظار می رفت با حرفای قشنگشون به دادمون برسن، مشغول کار خودشونن و اصلاً انگار نه انگار. خوب منم حق می دم بالاخره وقت وقت امتحاناست دیگه، باید اول به درس رسید خوب. ما هم براتون آرزو می کنیم که حتماً به آن چه که می خواید و می تونید، برسید.
Design By : Pichak |