و یا شاید هم ...
دیروز و پریروز با خودم فکر میکردم یکی از احمقانه ترین کارهایی که طی این سالها کردم، علاوه بر بیشتر کارهایم که احمقانه بهنظر میرسند وقتی ریویوشان میکنم، وبلاگ نویسی بود. خیلی وقتها به این نتیجه رسیده ام و اینبار بیشتر. روحت را لخت میکنی روبروی پنجرهای که بینندگان زیادی دارد . آن وقت هرکسی بنا بهذائقه خودش از هیکل روحت ایراد میگیرد. و بعد ناراحت میشوی. این چهکاریست؟ اصلا فایده این استریپتیز حماقتبار چیست؟ بر نگه سرد من به گرمی خورشید می نگرد هر زمان دو چشم سیاهت تشنه ی این چشمه ام، چه سود، خدا را شبنم جان مرا نه تاب نگاهت جز گل خشکیده ای و برق نگاهی از تو در این گوشه یادگار ندارم زان شب غمگین که از کنار تو رفتم یک نفس از دست غم قرار ندارم ای گل زیبا، بهای هستی من بود گر گل خشکیده ای ز کوی تو بردم گوشه ی تنها، چه اشک ها که فشاندم وان گل خشکیده را به سینه فشردم آن گل خشکیده، شرح حال دلم بود از دل پر درد خویش با تو چه گویم؟ جز به تو، از سوز عشق با که بنالم جز ز تو، درمان درد، از که بجویم؟ من، دگر آن نیستم، به خویش مخوانم من گل خشکیده ام، به هیچ نیرزم عشق فریبم دهد که مهر ببندم مرگ نهیبم زند که عشق نورزم پای امید دلم اگر چه شکسته است دست تمنای جان همیشه دراز است تا نفسی می کشم ز سینه ی پر درد چشم خدا بین من به روی تو باز است راستی من هفته دیگه امتحان اندیشه اسلامی 2 و متون (تفسیر موضوعی قران) دارم...کسی کتابشو نداره؟؟؟((دروس عمومی))
گرچه باز تند میروم. وبلاگ را باید جهتدار نوشت. با یک هدف درست. بدون استرپتیز روحی. باید دیگران را ، کار را ، جامعه را لخت کنی .. از خودت خرج کردن اصلا درست نیست. اما خوب .. وقتی داری مینویسی این کیبورد لعنتی گاهی سرعت تایپ کردنش با سرعت افکارت یکی میشود و عنان عقل بهگردش نمیرسد.
این مدت از نوشتن دلزده شده ام. بارها چیزی را نوشته ام و پاک کرده ام یا به درفت سپردهام. دوتا وبلاگ خصوصی را هم رها کردم. هیچ فرقی نمیکند.. آدم باید درباره خودش ساکت بماند. این درستترین کاریست که آدمهای درست و درمان انجام میدهند. و من در این سالها جزوشان نبوده ام...
Design By : Pichak |