سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بی نیاز و پر ز نیاز ... - و یا شاید هم ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























و یا شاید هم ...

ذهن قفل است     واژه بی چیز      دست نا توان      زبان بسته      نگاه سرد     روح وا مانده     سر در گمی  پندار من است

می ن وی سم تا پریشانی ز خود پر اکنده کنم    می ن وی سم تا بزدایم آگندی که در تن من ته نشین شده     واژه الکن شده ست و ذهن پر پر      لیک باید نوشته شود آن پریشان ساز تن فرسا  
روزگارم نیک گذر می کند در کش آ کش پلیدی های روزگار   پریشانی در روحم رخنه نکرده     روحم بشاش ست و شاد و فربه پس از آن روح و ذهن تکاندن پیشین    آن چیزی که نامش را آگند گذارده ام چیزی ست به مانند خرده خاک روبه ای که پس از هر تکاندن ته نشین می گردد   اینک باید آن چه را در ازای این تکاندن به دست آورده ام  از این آگند پ نهان دارم   پس می روبم و می شویم و می تکان م آگند پست بد بو ی نا پسند را     نشیمن گاه تن و روحم پاک گشته    اینک شاد و پاک   نگاه بر راهی دارم که در پیش چشمم روشن می درخشد      همراه م را گزیده ام و دستانم را در خواهش از پروردگارم به آسمان گره زده ام و توشه ی بیشینه ای برگزیده ام        با پشتوانه ی چندین سال کویر نشینی و چندین بار آشامیدن آگند ساخته ی نا دوستان  می روم که بروم و شاید که زود یا دیر - و شاید همین اکنون - باز گشت م        نیایش تو برایم پشت گرمی ست و نبودنت آرام بخش لحظه ها یم    تا تنهایی را به تن ها تبدیل کنم راه زیادی در پیش دارم  پروردگارا پشتوانه ام تویی و آگند تلخ کننده ام این مردمان دوست نما - به شکل تماشاگر نما - راه نما یم باش

 

...

روزای پائیزی    هوای دل گیر و بارونی      و  نم بوی خاک و لگد شدن برگ زیر هر قدم     و کسی که دیگر نیست    نبوده که اینک جایش خالی باشد     آمد و رفت و ماندگار شد    دل تنگ ش ام    کجاست؟

  

 

 

 


نوشته شده در شنبه 86/9/3ساعت 11:31 عصر توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |


Design By : Pichak