و یا شاید هم ...
یه نماده و زندگی ای که... آیینه وار به آسمان خیره خواهم شد گویی ابر های سیاه ماه را به اسارت برده اند و گمان های بی جا تو را به آسمان خیره خواهم شد می اندیشم من آن کبوترم که تقدیرش آسمان آبی نگاه توست گویی سالهاست تو در اسارتی و من راهی برای رسیدن به تقدیر نمی بینم به آسمان خیره خواهم شد و فریاد خواهم زد: "ای قدیسان کیسه ام خالی است" گویی سالهاست یک دل سیر از نگاهت نخورده ام به آسمان خیره خواهم شد و با خود می اندیشم شاید وسعت جهان نگاه تو باشد و من به کوچکی اشکی در چشمت به آسمان خیره خواهم شد و فریاد می زنم : " تقدیر من بی تقدیر بودن است... " شعر از : مترسک
یه نماد ساده از فقر
از فقیری که حقی نداره
نماد مردی که پول نداره
برای دخترش هدیه بخره
مردی که
به مردانگی خودش شک کرد
پیر مرد مزرعه دار
نماد ظالمه
اصلا تجلی ظلمه
نماد کسیه که
براش مهم نیست
یه مرد داره له میشه
برای اون مهم خودشه
---------
مترسک
متولد اولین روز سال
سالهاست سر در گمه
اولا خیال میکرد انسانه
ولی بعد ها پی برد که نیست
کلاغا رو دوست داره
تو مزرعه زندگی میکنه
در حسرت کویر میمیره
تنها همدش پیرمرد
مزرعه دار بود که اون هم مرد
حالا همدمش کلاغه
کلاغی که بهترین ثروت مترسکه
به کسی نگید ها
!!! ولی مترسک عاشق کلاغه
بزرگترین تفریح مترسک
تماشای ماه بود
الان کلاغ جای ماه رو گرفته
مترسک مادری داره
بهتر از مادر سهراب
پدری که همتا نداره
Design By : Pichak |