سفارش تبلیغ
صبا ویژن
و یا شاید هم ! - و یا شاید هم ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























و یا شاید هم ...

و یا شاید هم !

 

تنها تر از امروز روزهای دیگری نیز برمن گذشته است که حالا فقط به جز حسرتی بر من باقی نگذاشته اند.

حسرت از تنهائی های که دیگر یادشان سخت زجر آور مینماید،در کوچه باغ های مرز میان عشرت وذلت باز میان من وتقدیر حرف های برای گفتن باقی مانده بود.

با گذشته های از میان جنگل ها رود بار ها درسی از کتاب مقدس را بیاد دارم که گفته بود:

محبوب

ای کبوتر من که در شکاف صخره ها وپشت سنگها پنهان هستی،بگذار صدای شیرین تورا بشنوم وصورت زیبای تورا ببینم.

روباهان کوچکرا که تاکستان ها را خراب میکنند بگیرید،چون تاکستان ما شکوفه کرده است.

مفهومی در من پدید میآید که گویا دیگر برایش قربانی داده ام ویا شاید هم با طروات محبوبی بر لقای مهر پیوسته باشم ورنه دیگر میان ما صداقت پنهان نمانده خواهد بود.

هنگامه های از مردم شهر مرگ را به پاسخ گونه هائی از شعر نغز مهر به سختی در هم آمیخته مینمودم.

در مدار خاموش از مرگ پیوسته بر این می اندیشه ام:

وکسانی که کفر ورزیدند،برخی از آنان دوستان برخی دیگرند.

ومن در تنگنائی از هراس تا فراموشی بس قریب نهفته ام وشاید هم شما چنین بر همین روال هم آغوش باشید؛چه میدانم .

 

من پذیرفتم شکست خویش را     پند عاقل دور اندیش را

من پذیرفتم عشق افسانه است     گرچه  دل عاشق و دیوانه است

میروم از رفتنم شاد باش     از فراق بودنم آزاد باش

آرزو دارم بفهمی این درد را     تلخی برخورد های سرد را

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 86/10/12ساعت 12:5 صبح توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |


Design By : Pichak