سفارش تبلیغ
صبا ویژن
غوغا در غدیر. - و یا شاید هم ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن



























و یا شاید هم ...

یا علی دستم بگیر ...

 

دشت غوغا بود غوغا بود غوغا در غدیر

موج می زد سیل مردم مثل دریا در غدیر

 

تشنگیها بود و توفان بود و شن بود و غبار

محشری از هرچه با خود داشت صحرا در غدیر

 

کاروان آرام و بی تشویش سنگر می گرفت

تا بگیرد کاروان سالارشان جا در غدیر

 

گردها خوابید کم کم کاروان خاموش شد

تا پیمبر ( ص ) خود چه خواهد گفت آیا در غدیر

 

تا افق انبوه مردان صحاری بود و دشت

و سکوتی تا کند آن مرد لب وا در غدیر

 

مرد اما با نگاهی گرم در چشمان شوق

جستجو می کرد مولایش علی ( ع ) را در غدیر

 

پس به مردان عرب فرمود بعد از من علی ( ع ) است

هر که من مولای اویم اوست مولا در غدیر

 

گردها خوابیده بود و کاروان خاموش بود

خوانده می شد انتهای قصه ما در غدیر

 

در شکوه کاروان آن روز با آهنگ زنگ

بی گمان باری رقم می خورد فردا در غدیر

 

ای فراموشان باطل ، سر به پایین افکنید

چون پیمبر ( ص ) دست حق را برد بالا در غدیر

 

حیف اما کاروان منزل به منزل می گذشت

کاروان می رفت و حق می ماند تنها در غدیر


نوشته شده در شنبه 86/10/8ساعت 1:23 صبح توسط دختر ماه نهم نظرات ( ) |


Design By : Pichak