جوان كنار پنجره نشست و گفت
اي دختر بهار حسد ميبرم به تو
عطر و گل و سر مستي تورا
با هر چه طالبي ميخرم زتو
سلام دوست عزيز
اميدوارم كه همشيه شاد و سر زنده باشي
به منم سر بزني خوشحال ميشم
ممنون
.....عليرضا...
سلام
خسته ام
مثل آغاز بهار
متل پايان شقايق در دشت. به هنگام خزان.
من دگر با مردم.
قهر كرده و بيزار شدم از آنها
....
ميدونم چته هاني!!
من نيستم واسه همينم اينجوري شدي!!!!!!!
ولي خداييش نامرديم حدي داره!!!!!!!!